- تیر افکندن
- پرتاب کردن تیر بوسیله کمان تفنگ و غیره، طعنه زدن، دعای بد کردن نفرین کردن
معنی تیر افکندن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بار را بر زمین گذاشتن انداختن بار
انداختن سپر بر زمین، هزیمت کردن گریختن، عاجز شدن، تسلیم شدن، یا سپر افکندن بر آب. زبون شدن فروتنی کردن
دانه ریختن برای زراعت زراعت کردن
پیش انداختن، پایین انداختن فرود آوردن (سر و جز آن) : خجل گشتتان دل زکردار خویش فکندید یکسر سر از شرم پیش. (فردوسی)
بر زمین افکندن پیل بر زمین زدن فیل، عاجز کردن: از در خاقان کجا پیل افکند محمود را بده بردن پیل بالا بر نتابد پیش ازین. (خاقانی)، ترک غرور کردن: پیل بفکن که سیل ره کندست بیلکیهای چرخ بین چندست. (نظامی)، (شطرنج) طرح دادن پیل مات کردن: بنطع کینه بر چون پی فشردی در افکن پیل و شهرخ زن که بردی. (نظامی)
پیچ و گره انداختن چین و شکن دادن (گیسو و زلف و مانند آنرا)، موجب درد و رنج و آشفتگی گردیدن اذیت کردن آزار دادن
آشفتن، ولوله انداختن، آشوب کردن
جلو انداختن و راندن، جلو بردن، تقدیم کردن، بستن در اتاق به حالتی که با اندکی فشار باز شود، پیش کردن
بال و پر ریختن مرغان پر ریختن، مانده شدن عاجز شدن مقهور شدن
تشک نهالی زیر انداز، مقامی است از موسیقی کوچک
حمله ور شدن، هجوم بردن
بنیاد نهادن
کنایه از اظهار خوف، عجز و زبونی کردن، پر ریختن
بنیاد نهادن، شالودۀ عمارتی را ریختن، بنیاد ساختمان گذاشتن، بنا کردن، تاسیس کردن، برای مثال پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند (فردوسی۲ - ۱۲۸۵)
پرتاب کننده تیر از کمان